من «را» هستم. در عشق و نور خالق بیکران به شما درود می‌فرستم. اکنون ارتباط ما برقرار است.

داشتم فکر می‌کردم که بهترین مسیر برای تهیه‌ی این کتاب، بررسی تاریخ و مکانیسم تکامل است. می‌خواهم آنقدر پیش برویم که تراکم سوم را کامل بررسی کنیم و به اولین بخش از تراکم چهارم برسیم تا ساز و کار رشد همتافتِ ذهن/بدن/روح روشن شود. اگر در یکی از جلسات بعدی از مسیر خارج شدم و نمی‌دانستم چه سوالی باید بپرسم، ممکن است که … خلاصه بگویم. شاید سوالاتی هم بپرسم که بعدا استفاده کنم. به هر حال سعی خواهیم کرد همیشه در همین مسیر باقی بمانیم.

اولین سوالم درباره‌ی یکی از مباحث اخیرمان است. چه اتفاقی برای آن موجودات تراکم دومی افتاد که در این سیاره بودند و ثمر ندادند؟ حدس می‌زنم موجوداتی بوده‌اند که نتوانستند به سطح تراکم سوم برسند. می‌توانید در این باره صحبت کنید؟

من «را» هستم. تراکم دوم می‌تواند بخشی از چرخه‌‌اش را طی تراکم سوم تکرار کند.

پس بعضی از آن موجودات تراکم دومی که در ابتدای این دوره‌ی 75000 ساله نتوانستند به تراکم سوم برسند، هنوز در زمین و در تراکم دوم هستند. آیا طی این 75 هزار سال، موجوداتی از آن جمع بوده‌اند که ثمر داده و به تراکم سوم رسیده باشند؟

من «را» هستم. این به شکل فزاینده‌ای درست بوده است.

پس تعداد بیشتر و بیشتری از موجودات تراکم دوم توانسته‌اند به تراکم سوم برسند. می‌توانید موجودی تراکم دومی را مثال بزنید که اخیرا به تراکم سوم وارد شده باشد؟

من «را» هستم. شاید معمولترین موجوداتی از تراکم دوم که طی چرخه‌ی تراکم سوم ارتقا یافتند، آنهایی باشند که حیوانات خانگی گفته می‌شوند. یعنی حیواناتی که در معرض تاثیرات فردیت‌بخشی قرار گرفته‌اند که در پیوند با موجودی تراکم سومی ایجاد می‌شود. این فردیت‌سازی باعث می‌شود که پتانسیل موجود تراکم دومی به تندی افزایش بیابد و در نتیجه پس از فروپاشی همتافتِ فیزیکی‌اش، همتافتِ ذهن/بدنش به آگاهیِ تمایزنیافته‌ی (undifferentiated consciousness) گونه‌‌ی حیوانی‌اش بر نگردد.

پس آیا می‌توانید مثالی از موجودی تراکم سومی بزنید که تازه از تراکم دوم آمده باشد؟ اینها در تراکم سوم به چه نوع موجوداتی تبدیل می‌شوند؟

من «را» هستم. موجودی که به عنوان موجودی تراکم سومی باز می‌گردد و این فرایند آموختن را شروع می‌کند، به کمترین-اگر این تحریفات مرتعش را کمترین بگویید-اشکالِ آگاهی در تراکم سوم مجهز می‌شود که همان خودآگاهی است.

پس انسانی به شکل ما است که شروع به درک تراکم سوم می‌کند. درست فهمیده‌ام؟

من «را» هستم. درست است.

می‌خواهم به این بحث برگردم که چطور بدنِ فیزیکیِ موجودات تراکم دوم سریعا تغییر کرد تا به تراکم سوم بیایند. گفتید که این تغییر تقریبا یک نسل و نیم طول کشید و طی آن موهای بدن از بین رفت و تغییراتی ساختاری در بدن ایجاد شد.

من از نظریه‌های دیووی بی.لارسن (Dewey B. Larson) در فیزیک آگاهم که می‌گوید همه چیز حرکت یا ارتعاش است. آیا این گمانم درست است که ارتعاش بنیادینی که کل این جهان مادی، یعنی جهانی که ما تجربه می‌کنیم را می‌سازد، طی فاصله زمانی کوتاهی که تراکم دوم به سوم تبدیل می‌شود، تغییر کرده و مجموعه پارامترهای متفاوتی خلق می‌کند و این تغییر در نهایت باعث می‌شود که طی این زمان کوتاه، نوع جدیدی از بدن فیزیکی برای تراکم سوم فراهم بشود. درست می‌گویم؟

من «را» هستم. درست است.

فقط در حاشیه، به عنوان سوالی جانبی می‌پرسم: آیا نظام فیزیک لارسن درست است؟

من «را» هستم. نظام فیزیکِ همتافتِ صدای مرتعش، دیووی، در حدود وسعتش درست است. مسائلی هستند که در این نظام مطرح نشده‌اند. با این حال آنهایی که پس از این فرد بخصوص می‌آیند، با استفاده از مفاهیمِ اساسیِ مربوط به ارتعاش و با مطالعه‌ی تحریفات مرتعش، درک آنچه به عنوان گرانش می‌شناسید و آنچه ابعاد بینهایت می‌گویید را شروع خواهند کرد. این مفاهیم برای ارائه‌ی نظریه‌ای به اصطلاح جهان شمول در فیزیک الزامی هستند.

پس آیا این فرد، یعنی دیووی… این مطالب را با خود به تناسخش آورد تا در وهله‌ی اول در تراکم چهارم از آن استفاده شود؟

من «را» هستم. درست است.

ممنونم. صحبت دیروزمان این بود که مسیر تکامل افراد در تراکم سوم دو تا می‌شود و افراد آگاهانه یا بواسطه‌ی سوگیری‌هایشان، یکی از دو مسیر خودیاری یا دگریاری را انتخاب می‌کنند. در اینجا سوالی فلسفی‌ پیش می‌آید که اصلا چرا دو مسیر وجود دارد؟ به نظر خودم اینطور می‌آید که همانند الکتریسیته، اگر دو قطبیت موجود نباشند، نه الکتریسیته‌ای خواهد بود و نه کنشی الکتریکی. پس گمان می‌کنم که در سطح آگاهی هم بدون قطبیت نمی‌توان کنش یا تجربه‌ای داشت. درست است؟

درست است. می‌توانید از اصطلاحِ کلیِ «کار» (work) استفاده کنید.

پس در هر کاری که بخواهیم بکنیم، مفاهیم خودیاری یا دگریاری ضروری خواهند بود، چه این کار در سطح آگاهی باشد و چه در سطح مکانیکی به معنای نیوتونی‌اش(Newtonian). درست است؟

من «را» هستم. درست است، اما یک ضمیمه دارد. آنچه به عنوان سیم‌پیچ (coil) می‌شناسید، ‌پیچیده شده، بالقوه و آماده است. آنچه بدون قطبی شدن موجود نیست، شارژ یا بار الکتریکی است.

پس در سطح آگاهی، شارژ از طریق آگاهیِ فردیت‌یافته فراهم می‌شود. درست است؟

من «را» هستم. شارژ بواسطه‌ی موجود فردیت‌یافته‌ای فراهم می‌آید که از طریق انتخاباتِ ناشی از اراده‌ی آزاد، از درون‌ریزها و جریاناتِ ورودیِ انرژی استفاده می‌کند.

ممنونم. در همان ابتدای این دوره‌ی هفتاد و پنج هزار ساله‌، یعنی وقتی تراکم سوم در زمین آغاز شد و موجودات تراکم سومی متناسخ شدند، میانگین عمر انسان چقدر بود؟

من «را» هستم. در ابتدای این بخشِ بخصوص از پیوستارِ فضا/زمانتان، میانگین عمر تقریبا نهصد سال از سال‌هایتان بود.

همزمان با پیشرفت ما در تجربه‌ی تراکم سوم، این میانگین عمر افزایش یافت یا کمتر شد؟

من «را» هستم. طول عمر در این تراکم کاربرد مشخصی دارد و اگر مسیر پیشرفت با آموختن/آموزشِ خاصِ تراکم سوم هماهنگ باشد، طول عمرِ همتافت فیزیکی طی چرخه ثابت خواهد ماند. با این حال در مورد محیطِ خاصِ سیاره‌ی شما، طی دومین چرخه‌ی بزرگ از ابر چرخه‌ی تراکم سوم، ارتعاشاتی گسترش یافتند که طول عمر موجودات را به شکل دراماتیکی کاهش دادند.

با فرض اینکه چرخه‌ی بزرگ 25000 سال است، در انتهای اولین چرخه‌ی 25 هزار ساله طول عمر انسان چقدر بود؟

در انتهای چرخه‌ی اول که شما چرخه‌ی بزرگ می‌گویید، طول عمر به زمانتان هفتصد سال از سال‌هایتان بود.

پس طی 25000 سال، دویست سال از عمر انسان کم شد. درست است؟

من «را» هستم. درست است.

می‌شود بگویید دلیل کاهش طول عمر چه بود؟

من «را» هستم. دلایل چنین کاهشی همیشه وجود ارتعاشی ناهماهنگ یا ناهمخوان/ناهمنوا در ارتباط با دگر-خودها است. به دلیل پراکندگی انسان‌ها، این ناهارمونی طی اولین چرخه‌ی بزرگ چندان شدید نبود. اما تحریفاتی در مجموعه‌ی احساس بود مبنی بر جدایی خود از دگر-خودها که روندی افزایشی داشت. 1

تصور می‌کنم در ابتدای هرکدام از این چرخه‌ها موسمی برای ثمردهی هست که یا مثبت است و یا منفی و به تدریج و طی 25000 سال اتفاق می‌افتد. آیا دلیل منفی بودنِ قطبیت و کاهش طول عمر در انتهای چرخه‌ی اول این بود که ساکنین مریخ قبل از آمدن به زمین قطبیتی نسبتا منفی داشتند؟

من «را» هستم. نادرست است. ورود آن موجودات دلیلِ ایجادِ قطبیتِ منفی قدرتمندی نبود. دلیل کاهش طول عمر این بود که هنوز گرایش مثبتی انباشته نشده بود. وقتی پیشرفتی روی ندهد، به تدریج شرایط مناسبی برای پیشرفت باقی نمی‌ماند. این یکی از مشکلات بی‌گرایش ماندن است. می‌توان گفت که در چنین حالتی، فرصت‌های پیشرفت آهسته و پیوسته کاهش می‌یابند.

طوری که فهمیده‌ام، در آغاز این چرخه‌ی 75000 ساله، ترکیبی از موجودات تراکم سومی ساکن سیاره‌ی زمین بودند: یکی آنهایی که از تراکم دوم در زمین ارتقا یافته و به تراکم سوم رسیده بودند و دیگری آنهایی که از سیاره‌ی مریخ به زمین آورده شده بودند تا در اینجا متناسخ شوند. درست است؟

من «را» هستم. درست است.

چند… لطفا ادامه دهید.

می‌بایست به یاد آورید که آنهایی که از مریخ به زمین منتقل شدند، در اواسط چرخه‌ی تراکم سومِ خودشان بودند. پس این تراکم سوم برایشان نوعی انطباق بود، نه سرآغاز.

ممنونم. تقریبا چند درصد از افراد… چند درصد از افرادی که در آن زمان در اینجا تراکم سومی بودند، از مریخ آمده بودند و چند درصد از تراکم دوم در زمین به تراکم سوم ارتقا یافته بودند؟

من «را» هستم. تقریبا نیمی از ساکنین تراکم سوم از آنچه سیاره‌ی سرخ یا مریخ می‌گویید، آمده بودند. حدودا یک چهارم‌ از تراکم دوم در سیاره‌تان آمده بودند. تقریبا یک چهارم‌ هم از سیارات دیگری آمده و این کره‌ی سیاره‌ای را برای کارِ تراکم سومی انتخاب کرده بودند.

آیا وقتی در اینجا متناسخ شدند، با هم ادغام شدند؟ آیا هر سه‌شان در قالب گروه‌ها و اجتماعات با هم ترکیب شدند یا اینکه در گروه‌ها و جوامع مجزایی بودند؟

من «را» هستم. آنها تا حد زیادی ادغام نشده باقی ماندند.

پس آیا این ادغام نشدن به احتمال جدایی گروه‌ها یا احتمال بروز رویکردهای خصمانه بینشان دامن زد؟

من «را» هستم. درست است.

و این در کاهش طول عمر تاثیر داشت؟

من «را» هستم. این به واقع طول عمر-آنطور که می‌گوییدش- را کاهش داد.

می‌شود بگویید چرا طول عمرِ مطلوب در تراکم سوم نهصد سال است؟

من «را» هستم. برای همتافتِ ذهن/بدن/روح در تراکم سوم، برنامه‌‌ی عمل کاتالیزورها شاید صد برابر شدیدتر از دیگر تراکمات باشد. کارکرد چنین برنامه‌ای دستیابی به گوهر تحریفات و آموخته/آموزه‌هاست. پس برای همتافت ذهن/بدن/روحی که به عبارتی در اقیانوسی از تجربیات غوطه‌ور است، آموخته/آموزه‌های تراکم سوم بسیار گیج کننده است.

همتافتِ ذهن/بدن/روح طی تقریبا 150 تا 200 سالِ اولِ طول عمر، طبق محاسبات زمانیتان، دوره‌ی کودکیِ روحی را می‌گذراند. طی این دوره ذهن و بدن آنقدر سامان نیافته‌اند که بتوانند به تأثیرات روحی روشنی ببخشند. لذا باقیِ طولِ عمر صرفِ مطلوب‌سازیِ ادراکاتی می‌شود که از خود تجربیات بدست می‌آیند.

با این وصف به نظر می‌رسد برای آنهایی که تازه می‌خواهند دروس تراکم سوم را یاد بگیرند، طول عمر فعلی انسان در زمین خیلی کوتاه است. درست است؟

من «را» هستم. درست است. آن افرادی که به طرقی توانسته‌اند تحریفات لازم برای تسریع رشد را بیاموزند/یاد بدهند، حال می‌توانند در حدودِ طولِ عمرِ کمتری به کار بپردازند. با این حال اکثر افراد تراکم سوم در وضعیتی هستند که می‌توان کودکیِ مستمر دانست.

متشکرم. حالا به بحث اولین دوره 25000 ساله یا همان چرخه‌ی بزرگ برگردیم. در آن دوره چه نوع کمکی از سوی کنفدراسیون به موجودات ارائه شد تا فرصتی برای رشد داشته باشند؟

من «را» هستم. آن اعضایی از کنفدراسیون که در هستیِ سطوح داخلیِ موجود در درونِ تراکماتِ مرتعشِ مجموعه‌ی سیاره‌ای حاضرند، با این افراد کار می‌کردند. کمک‌هایی هم از سوی یکی از اعضای کنفدراسیون به ساکنین مریخ ارائه شد تا بتوانند به زمین منتقل شوند.

در اغلب اوقات، کنفدراسیون مشارکت محدودی داشت، چون مناسب بود که به مکانیسم سردرگمی اجازه داده شود تا به طور کامل عمل کند تا سیاره‌نشینان بتوانند آنطور که می‌خواهند و با اندیشه‌ای آزاد رشد بکنند.

معمولا چرخه‌ی تراکم سومِ سیاره‌ای طوری است که به آنچه می‌توان کمک خارجی گفت یا به کمکِ دگر-خودها به صورت ارائه‌ی اطلاعات نیازی نباشد. در عوض افراد راه خودشان را در مسیر قطبیت‌های دلخواه و اهدافِ مربوط به آموخته‌‌ها/آموزه‌های تراکم سوم پیدا ‌می‌کنند.

پس این فرضیه را مطرح می‌کنم: اگر طی این دوره‌ی 25000 ساله افراد به بیشترین سطح کفایت می‌رسیدند، به یکی از دو قطب خودیاری یا دگریاری گرایش می‌یافتند. این باعث می‌شد که در انتهای آن دوره‌ی 25000 ساله در راستای یکی از این دو قطب ثمر داده و به تراکم چهارمی خاصِ خودیاری یا دگریاری ارتقا یابند. در این صورت آنها می‌بایست به سیاره‌ی دیگری منتقل می‌شدند، چون تراکم سوم در این سیاره‌ تا پنجاه هزار سال بعد ادامه می‌داشته است. درست است؟

من «را» هستم. بگذارید گره‌ از فرضیه‌تان که پیچیده و تا حدی درست است، باز کنیم.

خواسته‌ی اصلی این است که موجودات بجویند و یکی بشوند. اگر آنها بتوانند در یک لحظه به این سطح برسند، می‌توانند در یک لحظه هم به پیش بروند. پس چنانچه طی چرخه‌ی بزرگ این اتفاق می‌افتاد، در انتهای آن چرخه سیاره‌ی تراکم سومی به واقع خالی از سکنه می‌شد.

با این حال معدل یا میانگینِ پیشرفتِ تراکم سوم معمولا در هستیِ یکتای بیکران به گونه‌ای است که ثمردهی اندکی در انتهای چرخه‌ی اول صورت می‌گیرد؛ باقی افراد طی چرخه‌ی اول به شکل شاخصی قطبیت یافته‌اند، چرخه‌ی دوم ثمردهیِ بسیار بیشتری دارد؛ باقی افراد طی چرخه‌ی دوم به شکل شاخص‌تری قطبیت یافته‌اند، چرخه‌ی سوم این فرایند را به اوج رسانده و موسم ثمردهی اینچنین تکمیل می‌شود.

بسیار عالی. پس آیا اعضای کنفدراسیون طی چرخه‌ی اول این فرایند را نظاره می‌کردند و انتظار داشتند که در انتهای دوره‌ی 25000 ساله، ثمردهی رخ بدهد و درصدی از افراد به تراکم چهارمِ مثبت و درصدی هم به تراکم چهارم منفی وارد ‌شوند؟

من «را» هستم. درست است. می‌توانید نقش ما را در اولین چرخه‌ی بزرگ همچون باغبانی ببینید که فصل‌ها را می‌شناسد و بنابراین راضی است که منتظر بهار بماند. اگر بهار نرسد، دانه‌ها جوانه نمی‌زنند. در آن هنگام است که باغبان می‌بایست در باغ کار کند.

پس درست فهمیده‌ام که در انتهای آن 25000 سال هیچ فردی در قطب‌های مثبت و منفی ثمر نداد؟

من «را» هستم. درست است. آنهایی که گروه اوریون می‌نامید، یک بار طی آن چرخه تلاش کردند تا اطلاعاتی به افراد تراکم سومی در این سیاره بفرستند. اما آن اطلاعات به گوش هیچکدام از آنهایی ننشست که می‌خواستند این مسیر را برای قطبیت‌یابی پی بگیرند.

گروه اوریون برای ارسال این اطلاعات از چه تکنیکی استفاده کرد؟

من «را» هستم. تکنیک مورد استفاده دو نوع بود:

اول انتقال افکار یا آنچه می‌توانید تله‌پاتی بگویید.

دوم قراردهیِ سنگ‌هایی معین تا تاثیراتی قوی از نوعِ قدرت را القا کنند؛ اینها آن مجسمه‌ها و اشکال سنگی بودند که در مناطقی از آنچه اکنون اقیانوس آرام می‌گویید و تا حدودی در آن نواحی که به عنوان آمریکای مرکزی می‌شناسید، قرار داشتند.

آیا بخشی از صحبتتان در مورد سرهای سنگی (the stone heads) در جزیره‌ی ایستر (Easter Island) است؟

من «را» هستم. درست است.

چطور این سرهای سنگی می‌توانند بر گروهی از مردم تاثیری بگذارند که آنها را به مسیر خودیاری سوق دهد؟

من «را» هستم. لطفا افرادی را تصور کنید که به شیوه‌ای زندگی می‌کنند که همتافت‌های ذهن/بدن/روحشان به نظر مدیون نیروهایی خارج از کنترلشان است. وقتی وجودی مانند این مجسمه‌ها‌ یا اشکال سنگی تماما با قدرت شارژ شده‌ باشند، ممکن است که ناظران اراده‌ی آزادشان را به این قدرت منتسب کنند، یعنی قدرت بر آن چیزهایی که قابل کنترل نیستند. پس این کار پتانسیلی برای تحریفِ بیشتر در راستای اعمال قدرت بر دگر-خودها دارد.

این سرهای سنگی چطور ساخته شدند؟

من «را» هستم. آنها بواسطه‌ی فکر و پس از وارسی ذهنِ ژرف (the deep mind) یا همان تنه‌ی درختِ ذهن بنا شدند. برای این کار تماثیلی انتخاب شدند که بیشترین حد از تجربه‌ی هیبت را در بیننده ایجاد کنند.

پس یعنی گروه اوریون خودشان این کار را کردند؟ آیا در قالب مادی به سطح زمین آمدند یا از طریق سطوح ذهنی عمل کردند؟ یا اینکه از موجودی متناسخ شده استفاده کردند تا این تماثیل را با ذهنش بسازد؟

من «را» هستم. تقریبا تمامی این ساختارها و اشکال از دور و به واسطه‌ی فکر ساخته‌ شدند. بعدها ساکنین تراکمتان تعداد اندکی از این تماثیل را به تقلید از سازه‌های اصلی ساختند.

آن عضوی از گروه اوریون که این تماثیل را ساخت از چه تراکمی بود؟

من «را» هستم. فردی که طی چرخه‌ی اول این امکان را به ساکنین سیاره‌تان ارائه کرد، از تراکم چهارم یا همان تراکم عشق یا ادراک بود.

شما برای تراکم چهارم مثبت و منفی از یک نام استفاده می‌کنید. یعنی هر دوی آنها ابعادِ عشق یا ادراک گفته می‌شوند؟

من «را» هستم. درست است. عشق و ادراک یکی هستند؛ چه نثار خود شوند، چه دگر-خود.

خب تاریخ تقریبی ساخت این تماثیل به چند سال پیش بر می‌گردد؟

من «را» هستم. تاریخ تقریبی ساختشان شش صفر، شصت هزار [60،000] از سال‌هایتان در گذشته‌ی پیوستارِ زمان/فضایتان بود.

چه ساختارهایی در آمریکای جنوبی بنا شد؟

من «را» هستم. در این محل مجسمه‌هایی مشخص، اشکالی از نوع آنچه صخره می‌گویید و اشکالی از نوع صخره و خاک ساخته شده بود.

آیا خطوط نازکا (Nazca) جزوی از همین ساختارها هستند؟

من «را» هستم. درست است.

این خصوط را فقط از بلندی می‌توان دید، با این اوصاف چه فایده‌ای ممکن بود داشته باشند؟

من «را» هستم. فایده‌ی این اشکال این بود که با استفاده از قدرت، شارژ شده‌ بودند.

کمی گیج شده‌ام. برای فردی که بر سطح زمین راه می‌رود، خطوط نازکا قابل تشخیص نیستند. تنها چیزی که او می‌بیند، ناهمواری در سطح زمین است. اما اگر به ارتفاع برود، تازه می‌تواند آن اشکال را ببیند. چنین ساخته‌ای چه فایده‌ای برای آن افرادی داشت که بر سطح زمین راه می‌رفتند؟

من «را» هستم. با وجود فاصله‌ی زمان/فضایی تا اکنونتان، سخت می‌توان متوجه شد که در زمان/فضای شصت هزار [60،000] سال پیش، سطح زمین به شکلی بود که طرح‌های ساختاری قدرتمند از بلندای مناسبِ تپه‌های دوردست دیده می‌شدند.

منظورتان این است که آن موقع در آن منطقه تپه‌هایی مشرف بر این خطوط وجود داشت؟

من «را» هستم. این آخرین سوال بلند در این جلسه خواهد بود.

مناطق زیادی از کل این ناحیه که اکنون هموار می‌بینید، متشکل از تپه‌‌ها بود. گذشتِ پیوستارِ زمان/فضا همراه با جریان باد و هوا باعث شده که ساختارهای نسبتا مهیب خاکی که در آن زمان طراحی شدند و طبیعتِ زمینِ پیرامونشان فرسایش یابند.

فکر کنم حالا متوجه شدم. پس این خطوط فعلی فقط ردی ضعیف از آنچه آن موقع در آنجا بود، هستند؟

من «را» هستم. درست است.

متشکرم. می‌خواهیم بدانیم که آیا ممکن است جلسه‌ی دیگری امروز داشته باشیم؟ و اینکه چه کاری از ما بر می‌آید تا سازه آسوده‌تر باشد.

من «را» هستم. بله، ممکن است. خواستاریم که هم‌راستایی سازه را با دقت بررسی کنید. به غیر از این شما باوجدان هستید.

آیا سوال کوتاهی قبل از پایان جلسه هست؟

می‌خواهم در جلسه‌ی بعد بر پیشرفت موجودات مثبت در اولین چرخه‌ی 25000 ساله متمرکز شوم. البته می‌دانم که شما نمی‌توانید پیشنهادی ارائه بدهید، اما به نظرم آمد که این موضوع…. امیدوارم در مسیر درستی باشم و بتوانم کل پیشرفت تراکم سوم در سیاره‌مان و عوامل موثر بر آن را بررسی کنم. آیا اصلا می‌شود نظری در این باره بدهید؟

من «را» هستم. انتخاب‌ها با شما و به تشخیص خودتان است.

من «را» هستم. شما را در عشق و در نور خالق یکتای بیکران ترک می‌کنم. پس شادمانه در قدرت و آرامش خالق یکتا به پیش روید. آدونای.


  1. این جمله ویرایش شده تا آنچه به نظرمان منظور «را» بوده روشن‌تر شود. جمله‌ی اصلی اینطور است: «به دلیل پراکندگی مردم، این ناهارمونی طی چرخه‌ی اول شدید نبود و تحریفات جدایی خود از دیگران در مجموعه‌ی احساس روندی افزایشی داشت.»