من «را» هستم. در عشق و نورِ خالق بیکرانمان به شما درود می‌فرستم. اکنون ارتباط ما برقرار است.

اولین سوالم این است که آیا مناسکِ شروع تماس را درست اجرا کردیم؟

من «را» هستم. جایگاه مصنوعاتی که برای تعادل بخشیدن به سازه طرح شده‌اند، باید بالای سرش باشد تا تاثیرشان کمترین تحریف را بگیرد. برای آنهایی که در این مناسک از میلشان به خدمت می‌گویند، باقیِ اقداماتِ آغازین برای این هدف کاملا قابل قبول است؛ در غیر این صورت تاکیدِ موجود بر همتافت‌های ذهنی به خوبی موثر نمی‌شد.

احتیاط کنید کسانی که میلشان به خدمت به دیگران بیش از همه ‌چیز نیست، در مناسک آغازین شرکت نکرده یا تحریفات‌ همتافتِ ذهن/بدن/روح‌شان را در هیچ یک از جلسات وارد نکنند؛ چرا که در غیر این صورت نخواهیم توانست تحریفات خود‌مان را با تحریفات سازه بیآمیزیم.

آیا بهتر است که جای انجیل، شمع و عود را همین حالا تغییر دهم؟

من «را» هستم. این کار مناسب خواهد بود.

[پس از جابه‌جایی اقلام]

الآن جایشان درست است؟

من «را» هستم. لطفا زاویه‌ی عود را تصحیح کنید تا در بیست درجه‌‌ی شمال-شمال شرقی قرار گیرد.

[پس از تصحیح موقعیت عود]

آیا حالا جایشان رضایت‌بخش است؟

لطفا با چشمتان بررسی کنید تا به خوبی تصحیح شود. اکنون این فرایند را توضیح می‌دهیم که چگونه این اقلام نقشی مهم در تعادل بخشیدن به تحریفاتِ سازه ایفا می‌کنند.

عود برای بدنِ فیزیکیِ سازه نقش توانگر را دارد و نمادی از انسانیت‌ او است؛ پس الزامی است که دودِ مواج از همان زاویه‌ای دریافت شود که انرژیِ انجیلِ مفتوح را می‌گیرد. این سه قلم بواسطه‌ی شمعِ روشنی تعادل می‌گیرند که نماد عشق/نور و نور/عشق است و لذا به مجموعه‌ی به نوعی تحریفاتِ ذهنی و احساسیِ این سازه، چشم‌اندازی از فردوس و صلحی که می‌جوید را می‌دهند؛ به این ترتیب انرژی‌ سازه از پایین به بالا تقویت و متعادل می‌شود و او خسته نخواهد شد.

از توجه شما متشکریم، چرا که کمک می‌کند کارِ آموزش/آموختنمان را آسان‌تر پیش ببریم.

حالا دقیقا همسو شد؟

به داوری ما، در حد قابل قبول است.

دو سوال در جلسه‌ی‌ قبلی داشتیم که به این جلسه موکول کردیم: یکی درباره‌ی سرسنگِ احتمالی در هرم بزرگ جیزه است و دومی درباره‌ی‌ اینکه چطور قطعات عظیم سنگ را حرکت دادید. می‌دانم که این سوالات اهمیتی در رابطه با اصل یگانگی ندارند اما به نظرم این بحث مدخل راحتی برای خوانندگان خواهد بود. شما می‌توانید نظر من را تصحیح‌ کنید. ما قدردانِ تماستان هستیم و قطعا از پیشنهادات شما برای پیشبردِ هر چه بهترِ این کار استقبال می‌کنیم. البته این فقط حدس من است.

من «را» هستم. من پیشنهاد نمی‌کنم که چه ترتیبی برای سوالات مناسب است. این حق ذاتی شما به عنوان عاملانِ آزادِ اصل یگانگی است. ما آموخته‌ایم/فهمیده‌ایم که همتافتِ حافظه‌ی اجتماعیِ ما نمی‌تواند تحریفاتِ همتافتِ ذهن/بدن/روحِ اجتماعیِ مردمتان را به شکل موثری تشخیص دهد. حال می‌خواهیم با پاسخ به سوالاتِ طرح شده، آموزش/آموختن و افتخار/مسئولیتمان (honor/duty) را محقق کنیم. این کار کفایت خواهد کرد، چرا که نمی‌توانیم به عمقِ مجموعه‌‌ تحریفاتِ موثر بر مردمتان پی ببریم.

پس اولین سوال درباره‌ی سرسنگ است. ما دوباره بر مهم نبودنِ این نوع داده‌ها تاکید می‌کنیم.

هرمِ موسوم به بزرگ دو سرسنگ داشت. یکی را ما طراحی کردیم و شامل قطعاتی کوچکتر و دقیق ساخته شده‌ای از آن ماده‌ای در سیاره‌تان بود که گرانیت می‌نامید. هدف از تمهید این سرسنگ، ویژگی‌های کریستالی‌اش بود و جریان یافتنِ اتمسفرتان از طریق نوعی از آنچه «دودکش» می‌گویید.

زمانی که ما به عنوان یک قوم تراکمتان را ترک کردیم، سرسنگِ اصلی برداشته و با نوع قیمتی‌تری جایگزین شد. در بخش‌هایی از سرسنگِ جدید، ماده‌ی طلا به کار رفته بود. این اقدام هیچ گونه تغییری در خواص اهرام نداد و تحریفی بود بواسطه‌ی میل اندک افرادی که می‌خواستند از این ساختار فقط به عنوان مکانی پادشاهی استفاده شود.

آیا می‌خواهید درباره‌ی سوال اولتان بیشتر بپرسید؟

منظورتان از دودکش چیست؟ دقیقا چه کاربردی داشت؟

جریان مناسبی از اتمسفرتان هست که گرچه اندک است، به تمامی ساختار طراوت می‌بخشد. طراحی این کار چنان بود که آنچه سازه مجاریِ جریان هوا می‌گوید، طوری قرار بگیرند که اتمسفرِ داخل هرم بی هیچ خلل یا کورانی تازه بماند.

چطور قطعات سنگ جابه‌جا شدند؟

من «را» هستم. شما می‌بایست فعالیت را در تمامیت خلقت تصور کنید. انرژی گرچه محدود است، نسبت به درکِ/تحریفِ مردمتان بسیار عظیم است. این نکته‌ی‌ آشکاری است که مردمتان خوب می‌دانند، اما چندان توجهی به آن نمی‌کنند.

این انرژی هوشمند است. سلسله مراتبی و پایگانی است. همانطور که همتافتِ ذهن/بدن/روحتان در سلسله مراتبی از حاملان(vehicles)سکنی گزیده و لذا پوسته یا شکل یا میدان و هوشمندیِ هر بدنِ هوشمندِ متعالی یا متعادلی را حفظ می‌کند، به همان ترتیب نیز هر اتم از ماده‌ای چون سنگ عمل می‌کند. وقتی کسی قادر به صحبت با آن هوشمندی باشد، ارتباطی برقرار می‌شود که انرژیِ فانیِ شیمیایی یا مادیِ سنگ/بدن (rock/body) را به آن قدرتِ بیکرانِ موجود در بدن‌های کوک ‌شده‌تر- چه سنگ باشد، چه انسان- متصل می‌کند.

وقتی تماس حاصل شد، خواسته‌ای می‌تواند مطرح شود. هوشمندیِ سنگیتِ بیکران با حاملِ مادی‌اش تماس می‌گیرد و آن حرکت دادن و شکافتنی که طلب شده، از طریق جابه‌جاییِ میدانِ انرژیِ سنگیت انجام می‌شود. این جابه‌حایی از بعدِ متناهی به بعدی است که ما به راحتی و سادگی می‌توانیم بینهایت بگوییم.

آنچه خواسته شده است، به این شیوه و بواسطه‌ی همکاریِ ادراکِ بیکرانِ آفریدگار که در سنگِ زنده حاضر است، محقق می‌شود. این البته مکانیسیمی است که چیزهای بسیاری بواسطه‌اش محقق می‌شوند، اما این چیزها سوژه‌ی تحلیلِ مادیِ کنونی شما درباره‌ی کنش از راه دور نیست.

یاد مثلی افتادم که تقریبا می‌گوید اگر ایمانت کافی باشد، می‌توانی کوه را هم جابه‌جا کنی. یعنی می‌توانی به کوه بگویی حرکت کند و کوه حرکت خواهد کرد. حدس می‌زنم که منظورتان تقریبا همین است و اگر کسی کاملا از اصل یگانگی آگاه باشد، می‌تواند چنین کارهایی بکند. درست است؟

من «را» هستم. تحریفِ مرتعشِ صدا، «ایمان»، چه بسا یکی از موانع اصلی باشد بین آنچه می‌توانید طریقت لایتناهی ‌بنامید و آن طریقت‌های متناهی که بر اثبات کردن- درک کردن (proving-understanding) استوارند.

درک شما از همسانیِ ایمان و بیکرانی هوشمند دقیقا درست است؛ گرچه یکی اصطلاحی معنوی است و دیگری شاید بیشتر در تحریفاتِ چارچوبِ مفهومیِ کسانی مقبول باشد که با پیمانه و قلم می‌جویند.

پس اگر کسی کاملا به اصل یگانگی آگاه باشد، به نحوی خودش اصل یگانگی شده باشد و بر اساس‌ این اصل زندگی کند، کارهایی مثل ساختن اهرام از طریق تلاشِ مستقیمِ ذهنی، برایش عادی خواهد بود. این نکته‌ای است که باید بفهمم؟ درست می‌گویم؟

من «را» هستم. صحبت شما نادرست است، از این نظر که تمایزی هست بین قدرتِ فردی بواسطه‌ی اصل یگانگی با درکِ مجموع یا درکِ ذهن/بدن/روحِ همتافتِ حافظه‌ی اجتماعی از اصل یگانگی.

در حالت اول فقط فردی می‌تواند کوه را حرکت دهد که از تمامی عیوب پاک شده است. در حالیکه وقتی یک جمع به درکِ وحدت می‌رسد، هر فرد ممکن است تا حد مقبولی تحریف شده باشد، اما ذهنِ جمعی می‌تواند کوه‌ها را جابه‌جا کند.

پیشرفت معمولا از ادراکی شروع می‌شود که شما اکنون می‌جویید و به بُعد دیگری از ادراک می‌رسد که تابع اصول عشق و جویای اصول نور است. آنهایی که با اصلِ نور مرتعشند، جویای اصلِ یگانگی‌اند. آنهایی که با اصل یگانگی مرتعشند، اصلِ ابدیت را می‌جویند.

ما نمی‌توانیم بگوییم چه چیزی ورای این فنایِ خودِ واحد است با همه‌ی آنچه که هست؛ چرا که هنوز جویای آنیم که همه‌ی آنچه که هست، بشویم و همچنان «را» هستیم. پس راه‌های ما به پیش ادامه خواهد داشت.

پس آیا اهرام بواسطه‌ی کنشِ همزمانِ جمعِ بسیاری از مردمتان ساخته شدند؟

من «را» هستم. اهرامی که ما فکر کردیم/ساختیم، بوسیله فکر-شکلهایی بنا شدند که توسط همتافتِ حافظه‌ی‌ اجتماعیِ ما خلق شدند.

بنابراین سنگ‌ از طریق اندیشه و در همان مکان خلق شد، نه اینکه از جایی به آنجا منتقل شود. درست می‌گویم؟

من «را» هستم. ما آنچه هرم بزرگ می‌نامید را با استفاده از سنگِ جاویدان ساختیم. برای ساختنِ باقی اهرام سنگها جابه‌جا شدند.

سنگِ جاویدان چیست؟

من «را» هستم. اگر بتوانید مفهوم فکر-شکل را درک کنید، خواهید فهمید که تحریفاتِ فکر-شکل منظم‌تر از میدان‌های انرژیِ ساخته‌شده از موادِ موجود در سنگی هستند که از طریق فکر-شکل، از فکر به انرژی و وجودِ فانی، در بازتابِ تحریف شده‌ی شما از سطحِ فکر-شکل خلق شده است.

آیا می‌خواهید در این باره پاسخ دیگری بدهیم که بیشتر کمکتان کند؟

این شاید سوال بیهوده‌ای باشد، اما در عجبم که چرا به جای اینکه کل هرم را یک تکه بسازید، از آن همه قطعه سنگ‌ استفاده کردید؟

من «را» هستم. اصلی هست که به باور ما یکی از مهمترین تحریفاتِ بنیادینِ اصل یگانگی است. آن اصل، اصلِ سردرگمی (law of confusion) است. شما آن را اصلِ اراده‌ی‌ آزاد نامیده‌اید.

هدف ما این بود که دستگاهی شفابخش یا مجموعه نسبت‌هایی از زمان/فضا بسازیم که بیشترین تاثیر ممکن را داشته باشد. با این حال نمی‌خواستیم به نظر مردم آنقدر پر رمز و راز بیاید که ما را به عنوان معمارانِ هرمی معجزه‌آسا بپرستند؛ لذا اهرام به نظر ساخته شده می‌آیند، نه اندیشه شده.

پس می‌گویید که اهرام و به گمانم خصوصا هرم بزرگ، در وهله‌ی اول دستگاهی شفابخش هستند. شما همچنین از کاربرد اهرام در نوزایی صحبت کردید. آیا این دو مفهوم یکی و همسان‌ هستند؟

این دو مفهوم بخشی از یک مجموعه‌ی عشق/نور، نیت کردن/اشتراک‌گذاری (intent/sharing) هستند. برای استفاده‌ی‌ بهینه از وجوه شفابخش اهرام، مهم بود که واسطه یا توانگری خالص و متعهد باشد تا نور/عشقِ خالقِ بیکران از طریقش جریان یابد؛ پس روشِ نوزایی لازم بود تا ذهن، بدن و روح آماده‌ی خدمت در کارِ آفریدگار بشوند. این دو مفهوم یکپارچه‌اند.

آیا شکلِ هرم در روند نوزایی کاربردی کلیدی دارد؟

این سوال بزرگی است. حس می‌کنیم که بهتر است پاسخ را شروع کنیم و از شما بخواهیم که دوباره ارزیابی کنید و در جلسات بعدی درباره‌ی این نکته‌ی آگاهی‌بخش بیشتر بپرسید.

برای شروع این پاسخ می‌گوییم که اهرام دو کارکرد عمده در ارتباط با فرایند نوزایی دارند. یکی به بدن مربوط است. پیش از نوزاییِ بدن، ذهن می‌بایست از نو زاده شود. این مرحله‌ای است که طی آن اکثر کاردانان معنوی (adepts) همتافتِ ذهن/بدن/روحشان را در چرخه‌ی‌ فعلیِ شما تحریف شده می‌یابند.

پس از آنکه سرشت و شخصیتی که هویتِ حقیقیِ ذهن است، کشف شد، بدن می‌بایست به هر شیوه‌ی ممکن شناخته شود. بنابراین نیاز است که عملکردهای گوناگونِ بدن درک شده، منفصلا کنترل شوند. پس اولین کاربرد اهرام رفتن به اعماقش است، به هدفِ محروم شدن از ورودی‌های حسیِ بدن تا بدن بتواند به عبارتی بمیرد و حیات دیگری آغاز شود.

مشورت ما به شما در این زمان، پرسیدنِ سوالاتِ لازم است و پایان دادنی نسبتا سریع به این جلسه. آیا در این زمان/فضا سوالی دارید؟

تنها سوالم این است که آیا کاری را اشتباه انجام داده‌ایم و اینکه چه کاری از ما بر می‌آید تا سازه آسوده‌تر باشد.

ما این سازه را اسکن می‌کنیم.

احتیاطات شما کمک شایانی به این سازه کرده‌ است. تنها مشورت ما، توجه بیشتر به گردنش است؛ چرا که به نظر می‌رسد این تحریف-بدن‌ (body-distortion) در زمینه‌ی قدرت/ضعف (strength/weakness) تحریف شده است. پس حمایت بیشتر در ناحیه‌ی‌ گردن مفید خواهد بود.

آیا پس از آنکه آب را شارژ کردیم، سازه آن از پیاله‌ای بخورد که پشت سرش است یا باید از لیوان دیگری استفاده کنیم؟

فقط و فقط همان پیاله بیشترین فایده را دارد؛ چرا که مواد بکری که در آن زنده است، ارتعاش عشقی که از وجودتان فعال شده را می‌پذیرد، نگه می‌دارد و به آن پاسخ می‌دهد.

من «را» هستم. اکنون این گروه را ترک می‌کنم. در قدرت و آرامشِ خالق یکتا شادمان باشیم. آدونای.